غزل شماره ۷۰ از غزلیات حافظ؛ مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست …

حافظ در اشعار خود به نقد جامعه و مسائل اجتماعی نیز پرداخته است. او با زبانی کنایه‌آمیز و هنرمندانه، نواقص و مشکلات اجتماعی زمان خود را مورد انتقاد قرار می‌دهد.

کدخبر : 39053
سایت سرگرمی روز :

مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست

دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست

اشکم احرامِ طوافِ حَرَمَت می‌بندد

گرچه از خونِ دلِ ریش دمی طاهر نیست

بستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشی

طایر سِدره اگر در طلبت طایر نیست

عاشق مفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار

مَکُنَش عیب که بر نقدِ روان قادر نیست

عاقبت دست بدان سروِ بلندش برسد

هر که را در طلبت همتِ او قاصر نیست

از روان بخشی عیسی نزنم دَم هرگز

زان که در روح فَزایی چو لبت ماهر نیست

من که در آتشِ سودای تو آهی نزنم

کِی توان گفت که بر داغ، دلم صابر نیست

روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم

که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست

سر پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست

کیست آن کِش سَرِ پیوند تو در خاطر نیست

این شعر زیبا از حافظ شیرازی، شاعر بزرگ ایرانی، به مضامین عشق، زیبایی و دلتنگی اشاره دارد. در ادامه، هر بیت را به زبان ساده توضیح می‌دهیم:

1. مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست

   مردم در نظر ما فقط به چهرهٔ تو نگاه می‌کنند و هیچ چیز دیگری برای ما اهمیت ندارد.

2. دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست

   دل ما که سرگشته و پریشان است، هیچ کس و هیچ چیز دیگری را جز تو یاد نمی‌کند.

3. اشکم احرامِ طوافِ حَرَمَت می‌بندد

   اشک‌های من مانند احرام (لباس مقدس) برای طواف (دور زدن) دور حرم تو است.

4. گرچه از خونِ دلِ ریش دمی طاهر نیست

   هرچند که اشک‌های من از درد و رنج دل است و هیچ چیز پاک و خالصی در آن نیست.

5. بستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشی

   من مانند پرنده‌ای وحشی هستم که در دام و قفسی گرفتار شده‌ام.

6. طایر سِدره اگر در طلبت طایر نیست

   حتی اگر پرنده‌ای درخت سدره (نماد بهشت) در جستجوی تو باشد، باز هم نمی‌تواند به تو برسد.

7. عاشقِ مفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار

   اگر عاشق بی‌پولی دلش را فدای تو کند،

8. مَکُنَش عیب که بر نقدِ روان قادر نیست

   نباید او را سرزنش کنی، چون او نمی‌تواند چیزی بیشتر از احساساتش ارائه دهد.

9. عاقبت دست بدان سروِ بلندش برسد

   در نهایت، کسی که در جستجوی تو تلاش کند، به تو خواهد رسید.

10. هر که را در طلبت همتِ او قاصر نیست

    هر کسی که در جستجوی تو همت و اراده داشته باشد، به تو خواهد رسید.

11. از روان بخشی عیسی نزنم دَم هرگز

    من هرگز نمی‌توانم مانند عیسی (پیامبر) روح را بخشیده و زندگی ببخشم.

12. زان که در روح فَزایی چو لبت ماهر نیست

    زیرا تو در زنده کردن روح و زندگی مهارت داری و هیچ کس دیگری نمی‌تواند این کار را انجام دهد.

13. من که در آتشِ سودای تو آهی نزنم

    من در آتش عشق تو هستم و هیچ وقت آه و ناله نمی‌کنم.

14. کِی توان گفت که بر داغ، دلم صابر نیست

    چگونه می‌توان گفت که دل من بر این داغ صبر دارد؟

15. روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم

    روز اولی که موهای تو را دیدم، گفتم

16. که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست

    این پریشانی و آشفتگی موهای تو هیچ وقت پایان نخواهد داشت.

17. سر پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست

    تنها دل حافظ نیست که به پیوند تو فکر می‌کند.

18. کیست آن کِش سَرِ پیوند تو در خاطر نیست

    چه کسی وجود دارد که به پیوند تو فکر نکند؟

به طور کلی، این شعر دربارهٔ عشق عمیق و دلتنگی شاعر برای معشوقش است و نشان‌دهندهٔ احساسات عمیق انسانی است که در جستجوی وصل و نزدیکی به محبوب خود است. حافظ با زیبایی این احساسات را بیان می‌کند و خواننده را به تفکر دربارهٔ عشق و زندگی دعوت می‌کند.

ارسال نظر: