غزل شماره ۳۵ از غزلیات سعدی؛ دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت …
سعدی در غزلیات خود به بررسی عواطف و احساسات انسانی میپردازد.
عشق، دوستی، غم، شادی و دیگر احساسات انسانی در اشعار او به خوبی نمایان است و این باعث ارتباط عمیقتری با خوانندگان میشود.
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
راه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت
بارها گفتهام این روی به هر کس منمای
تا تأمل نکند دیده هر بیبصرت
باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست
نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
راه صد دشمنم از بهر تو میباید داد
تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت
آن چنان سخت نیاید سر من گر برود
نازنینا که پریشانی مویی ز سرت
غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی
زحمت خویش نمیخواهد بر رهگذرت
این شعر از شاعر بزرگ ایرانی، سعدی، به زیبایی احساسات عاشقانه و زیبایی را به تصویر میکشد. بیایید هر بیت را به زبان ساده توضیح دهیم:
1. دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت / تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
• دوست دارم که چهرهات را بپوشانی مانند ماه، تا کسی نتواند تو را به سادگی در هر جا ببیند.
2. جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش / گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
• اگر تو خود را در آینه ببینی، هیچ گناهی در این نیست، اما دل من از دیدن تو میرود و عاشق میشود.
3. جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت / کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
• صحبت کردن با تو مانند خندیدن است؛ وقتی تو میخندی، شیرینی کلامت مانند آب شیرین است.
4. راه آه سحر از شوق نمییارم داد / تا نباید که بشوراند خواب سحرت
• من نمیتوانم در صبح زود از شوق آه بکشم، زیرا نمیخواهم خواب زیبای تو را بر هم بزنم.
5. هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را / هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت
• هیچ زیور و زینتی نمیتواند زیبایی تو را بیشتر کند و هیچ آرایشگری نمیتواند تو را بهتر از این بیاراید.
6. بارها گفتهام این روی به هر کس منمای / تا تأمل نکند دیده هر بیبصرت
• بارها گفتهام که این چهره زیبا را به هر کسی نشان نده، تا کسی که بصیرت ندارد، نتواند آن را درک کند.
7. باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست / نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
• باید بگویم که این زیبایی و معنایی که تو داری، فقط کسانی که چشم دل دارند میتوانند آن را ببینند.
8. راه صد دشمنم از بهر تو میباید داد / تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت
• برای دیدن تو، باید از صد دشمن عبور کنم تا یک دوست پیدا کنم که خبر تو را به من بدهد.
9. آن چنان سخت نیاید سر من گر برود / نازنینا که پریشانی مویی ز سرت
• اگر تو بروی، برای من سخت نخواهد بود، زیرا نازنینم، پریشانی موی تو به خاطر من خواهد بود.
10. غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی / زحمت خویش نمیخواهد بر رهگذرت
• غم سعدی این نیست که بر زمین بیفتد، بلکه او نمیخواهد زحمتی برای دیگران ایجاد کند.
به طور کلی، شعر سعدی بیانگر عشق عمیق و زیبایی است که شاعر نسبت به محبوبش دارد و نشان میدهد که عشق میتواند هم زیبا باشد و هم دردناک. شاعر در این شعر به زیبایی محبوبش و تأثیر آن بر زندگی خود اشاره میکند و همچنین به خواستههای خود برای حفظ آن زیبایی.