خبر مهم مقام دولتی از واریزی جدید برای بازنشستگان تا آخر هفته | واریزی جدید برای بازنشستگان تامین اجتماعی تایید شد

اسدی از بروز رسانی پرداخت معوقات بیمه تکمیلی بازنشستگان تامین اجتماعی تا پایان شهریور امسال خبر داد.

کدخبر : 38801
سایت سرگرمی روز :

 محمد اسدی (رئیس کانون عالی بازنشستگان تامین اجتماعی) در اظهارنظری که از رسانه ملی منتشر شد، از تلاش‌ها برای حل مشکل معوقات  بیمه تکمیلی بازنشستگان صندوق تامین اجتماعی سخن گفت. 

اسدی بیان کرد: در بحث بیمه تکمیلی بازنشستگان، معوقات شش ماهه حق بیمه را داشتیم که از سوی سازمان تامین اجتماعی به شرکت بیمه‌گر پرداخت نشده بود. به همین دلیل پرداخت هزینه فاکتورهای درمانی بیمه شدگان نیز معوق شده بود. اما با مصوبه سران سه قوه برای پرداخت هفتاد هزار میلیارد تومان  به تامین اجتماعی بابت درمان از محل بدهی دولت به این صندوق، کارهای پرداخت معوقات درحال انجام است. 

وی افزود: اوراق بهادار مربوط به این هفتاد هزار میلیارد تومان در مسیر پرداخت است و اگر ظرف یک هفته آینده این اوراق نقد شود، کلیه معوقات بیمه تکمیلی تا ۳۱ شهریور پرداخت خواهد شد.

بازنشستگان در هشتمین ماه سال همچنان منتظر واریز معوقات فروردین خود هستند.

جمعی از بازنشستگان متوسط‌بگیر تامین اجتماعی در تماس با خبرگزاری ها از انتظار طولانی برای واریز معوقات فروردین انتقاد کردند.

این بازنشستگان می‌گویند: آبان‌ماه رسید اما هنوز معوقات ما پرداخت نشده است؛ تا چه زمانی باید منتظر باشیم؛ چرا تامین اجتماعی در پرداخت حقوق قانونی بازنشستگان اهمال می‌کند؟

معوقات فروردین برای برخی از بازنشستگانی که بیش از بیست میلیون تومان مستمری ماهانه می‌گیرند، هنوز پرداخت نشده است و این در حالیست که یک نیمه از سال سپری شده است.

بازنشستگان در تماس‌های مکرر خواستار پرداخت هرچه سریع‌تر مطالبات خود شدند و تاکید کردند: ارزش واقعی این معوقات در عرض این چندماه نصف شده است. 

امروز، نه مستمری کفاف حداقلی‌ترین هزینه‌های زندگی را می‌دهد، و نه آنچنان که باید بهره‌ای از درمان رایگان تأمین اجتماعی نصیب بیمه‌شدگان می‌شود. نیروی کاری که ماهیانه درصدِ قابل توجهی از دستمزد کار خود را برای استفاده از خدمات حمایتیِ این صندوق کنار گذاشته و یا کنار می‌گذارد، دیگر امید چندانی به خیرِ این صندوق بیمه‌گر ندارد.

به گزارش ایلنا، سازمان تأمین اجتماعی به عنوان  بزرگترین و مهم‌ترین صندوق بیمه‌گر، زمانی قرار بود تأمین‌کننده‌ی آرامش خاطر برای بیمه‌شدگان باشد. بهره‌مندی از مستمریِ دوران بازنشستگی و استفاده از خدمات  رایگان درمان در طول دوران  بیمه‌پردازی و بازنشستگی، دو کارکردِ اصلیِ این صندوق بیمه‌گر است که بعد از سال‌ها به حداقلی‌ترین حالت  ممکنِ خود رسیده و معلوم نیست روند  کاهشیِ وظیفه‌ی حمایتیِ این صندوقِ بیمه‌گر  تا کجا ادامه داشته باشد. 

امروز، نه مستمری کفاف  حداقلی‌ترین هزینه‌های زندگی را می‌دهد و نه آنچنان که باید بهره‌ای از درمان  رایگان  تأمین اجتماعی نصیب  بیمه‌شدگان می‌شود. نیروی کاری که ماهیانه یک سوم از دستمزد  کار خود را برای استفاده از خدمات  حمایتیِ این صندوق کنار گذاشته و یا کنار می‌گذارد، دیگر  امید  چندانی به خیرِ این صندوق بیمه‌گر ندارد. صندوق بین‌النسلی‌ای که روزگاری قرار بود در خدمتِ خیر عمومی قرار بگیرد، حالا چنان از مسلم‌ترین وظایف خود شانه خالی کرده که حتی عضویت در آن، لزوم و اهمیتِ سابق خود را از دست داده است. امروز این جمله را، به خصوص از نیروی کارِ جوان، زیاد می‌شنویم که «اگر بیمه هم نباشیم، اتفاق خاصی نمی‌افتد!» 

روایتِ گزارشِ پیش‌رو، به وضوح گویای بی‌اثر شدنِ این دو کارکردِ اساسیِ صندوق تأمین اجتماعی است. روایت  زنی ۶۰ساله و سرپرست خانوار که چون مستمریِ ۳۰ سال کارِ او کفاف حداقلی‌ترین هزینه‌های زندگی را نمی‌دهد، مجبور به ادامه کار در دوره‌ی بازنشستگی شده است. اجبار او به کار در دوره‌ی میانسالی، جبرِ رایجِ این روزها برای بسیاری از بازنشستگان است که نشان می‌دهد حداقل مستمری برخلاف  الزام ماده ۹۶ قانون تأمین اجتماعی، نمی‌تواند نیازهای اساسی زندگی را تأمین کند. 

در شرایطی که کل درآمد ماهانه - یعنی هم مستمری و هم حقوق  شغل  دوره‌ی بازنشستگی - صرفِ حداقل نیازهای زندگی می‌شود، هرگونه پیشِ آمدِ ناگهانی که هزینه‌ی اضافه بر فرد و خانواده‌اش تحمیل کند، به شدت استرس‌زا و ناتوان‌کننده است. زن بازنشسته‌ی گزارش، در چنین وضعیتی گیر افتاده: او درگیرِ یک دردِ ناگهانی و وضعیت  اورژانسی می‌شود و طبعاً اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد استفاده از خدمات درمان رایگان تامین اجتماعی است. 

این  زن  ۶۰ساله از سه روز سرگشتگی با دردِ شدید کلیه بین بیمارستان‌های تأمین اجتماعی می‌گوید. تجربه‌ی دردناک و ناامیدکننده‌ی او بارها برای بیمه‌پردازان مختلف تکرار شده و تکرار روایت‌هایی از این دست نشان می‌دهد که تأمین اجتماعی حتی از انجام مسلم‌ترین و حداقلی‌ترین وظیفه‌ی حمایتیِ خود، پا پس کشیده است. درمانِ اورژانسی همانطور که از نامش پیداست به معنای رسیدگیِ سریع به اوضاع و احوالِ بیمارِ مراجعه کننده است. روایت  پیش رو اما از وضعیت  اسفبار  موجود در بخش  اورژانس  بیمارستان‌های تأمین اجتماعی می‌گوید. 

روز اول. درد کلیه ناگهان به سراغش می‌آید، به بیمارستان هاشمی‌نژاد، یکی از بیمارستان‌های تخصصی کلیه، یکی از مراکز ملکی تأمین اجتماعی مراجعه می‌کند. برای تشکیل پرونده چندین ساعت زمان صرف می‌کند و بعد به او می‌گویند بیمارستان دستگاه سنگ‌شکن ندارد و باید به بیمارستان خصوصی برود. انجام این کارِ درمانی در بیمارستان خصوصی اما هزینه‌بر است و احتمالا کل درآمد  یک ماه خود را باید در بیمارستان خصوصی خرج کند. برای همین ترجیح می‌دهد تا جایی که توان دارد، درد را تحمل و از مراجعه به بیمارستان خصوصی خودداری کند. 

«مگر یک بازنشسته چقدر درآمد دارد که بخواهد ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومانِ آن را صرف درمان خودش کند؟ باور کنید این مبلغ برای ما که حداقل‌بگیر هستیم زیاد است. رفتنِ من به بیمارستان خصوصی یعنی یک ماه عقب ماندن از خرج زندگی. برای همین دردِ شدید را تحمل کردم تا هر جور که می‌توانم از خدماتی که سال‌ها پیش هزینه‌ی آن را دادم استفاده کنم.» 

روز بعد به بیمارستان میلاد، یکی از بزرگترین بیمارستان‌های ملکی سازمان تأمین اجتماعی، مراجعه می‌کند. روایت او اما از مراجعه به این بیمارستان ناامیدکننده‌تر است. 

روز دوم. بیمارستان میلاد شلوغ است و صف انتظار برای معاینه‌ی پزشک معالج از حد انتظار فراتر. اما مورد اورژانسی باید اوضاع متفاوت‌تری داشته باشد. زن دردِ شدید دارد و تحمل این درد برای حتی یک روز هم سخت است. قاعدتا باید انتظار داشت که در این بیمارستان کار او در کمترین زمان ممکن راه بیفتد اما اوضاع آن‌گونه که فکر می‌کنیم و منطقی به نظر می‌رسد پیش نمی‌رود:

«حدود ۱۰۰ نفر آنجا در نوبت بودند. فکر می‌کردم چون موردِ من اورژانسی است و درد زیادی می‌کشم بتوانم خارج از نوبت معاینه شوم اما باید صبر می‌کردم. ظاهرا در این بیمارستان چیزی به عنوان کیس اورژانسی وجود ندارد. آن روز با هر بدبختی که شده ویزیت شدم و مراحلی را که باید برای عمل می‌گذراندم  به ترتیب انجام دادم. برای هر کدام از آن کارها باید در صف‌های طولانی می‌‍ ماندم تا نوبتم می‌‎رسید. درد می‌کشیدم اما به امیدِ آنکه کارها دارد پیش می‌رود و تا چند ساعتِ دیگر همه چیز تمام می‌شود تحمل می‌کردم. همه‌ی آن کارها را که انجام دادم یکدفعه گفتند خانم شما آزمایش ندارید و نمی‌توانیم برایتان کاری انجام دهیم! دنیا روی سرم خراب شد و با همان درد به خانه برگشتم.» 

نتیجه‌ی حدودِ ۸ ساعت تلاش و دوندگی در بیمارستان میلاد هیچ بود. دردِ شدیدِ دو روزه امانش را برید بود اما همچنان تحمل می‌کرد تا مجبور نشود درآمد یک ماهِ زندگیِ خانواده‌اش را صرفِ یک روز ماندن در بیمارستان خصوصی کند. 

روز سوم. فردای آن روز به بیمارستان میلاد برگشت تا آزمایشی را که از قبل گرفته بود،  تحویل و ادامه‌ی کار را انجام دهد و از این دردِ چند روزه رها شود. برخی اقدامات را دوباره تکرار می‌کند. ساعت‌ها در نوبتهای مختلف می‌ماند تا مدارک را آماده کند و به پزشک معالج برای انجام عمل تحویل دهد. زمانی که نوبت به او می‌رسد می‌گویند دکتر رفته و باید بروید هفته‌ی بعد بیایید تا پزشکی که روز قبل کارهایت را انجام داده، روند درمانت را ادامه دهد!  تحملِ دردِ شدید کلیه حتی برای یک ساعتِ دیگر هم دشوار بود چه برسد به یک چند روز:

«از آنجا ناامید به بیمارستان لبافی‌نژاد رفتم. وضعیت آنجا حتی از بیمارستان میلاد هم بدتر به نظر می رسید. مریض‌ها و خانواده هایشان در پیاده روها چادر زده بودند. پرس و جو کردم و متوجه شدم برای انجام کارم باید ساعت‌ها اینجا معطل باشم. تا ساعت یک ناامیدانه ایستادم و بالاخره توانستم برای ویزیت نوبت بگیرم. بعد از گرفتنِ نوبت و مراجعه‌ی به طبقه‌ی مورد نظر تازه متوجه شدم باید صبر کنم تا دکتر بیاید. مریض‌ها همه در انتظار بودند. هر کس چیزی می‌گفت. درد شدید امانم را بریده بود. پرس و جو کردم و از یکی از نیروهای همان‌جا شنیدم که می‌گفت دستگاه سنگ‌شکن تا اول آبان ماه کار نمی‌کند!» 

روز سوم- بیمارستان خصوصی: درد دیگر تحمل کردنی نبود.  زنِ ۶۰ ساله‌ی بازنشسته و سرپرست خانوار، که ۳۰ سال برای آنکه در چنین روزی بتواند بدونِ دغدغه از خدمات  رایگان درمان تأمین اجتماعی بهره‌مند شود، درصدی از حقوق خود را به این صندوق واریز کرده بود، مستاصل به بیمارستان خصوصی می‌رود. روایت او از حضور در بیمارستان خصوصی، حاشیه‌ی چندانی ندارد و چند جمله بیشتر نیست: «به یک بیمارستان خصوصی رفتم. ۱۸ میلیون تومان دادم و کارم انجام شد.» 

روایتهای مشابهی از این درماندگی را بارها شنیده و تجربه کرده‌ایم: تلاش برای بهره‌مندی از حداقل خدماتِ درمان رایگان  تأمین اجتماعی، سرگشتگی بین مراکز درمانی مختلف و در نهایت، بی‌بهره ماندن از دریافتِ همین حداقل‌ها که نتیجه‌ی سال‌ها بیمه‌پردازی است.

سازمانی که طبق قانون الزام  قرار بوده صفر تا صد هزینه‌های درمان بیمه شدگان را به صورت کاملاً رایگان برعهده بگیرد، حالا چنان در ارائه‌ی این خدمات محدود و ناتوان عمل می‌کند که بیمه شده یا باید از دریافت آن خدمتِ درمانی دست بکشد و یا به مراکز خصوصی مراجعه کند و از جیبِ خود صفر تا صدِ هزینه‌های درمان را بپردازد! 

زن بازنشسته‌ی این گزارش، تنها یک نمونه از هزاران مورد است. نتیجه‌ی ۳۰ سال کار و بیمه‌پردازیِ او به قدری ناچیز است که مجبور است در دوران  بازنشستگی همچنان کار کند. تجربه حضور سه روزه در بیمارستان‌های تأمین اجتماعی به او نشان داد که حتی نتیجه‌ی آن ۳۰ سال کار، در دوره‌ی بیماری‌ هم به کارش نمی آید  و برای درمان یک بیماریِ ناگهانی باید دست در جیبِ خالیِ خود کند. آنچه او سال‌ها برای روزگار مبادا ذخیره کرده بود، در روز مبادا  هم به دادش نرسید!

ارسال نظر: