چیستان روز : من چیستم؟منی که هیچ دست و پایی ندارم، اما رد پایم همهجا باقی میماند؟
«من کیستم؟ منی که هیچ دست و پایی ندارم، اما رد پایم همهجا باقی میماند؟»
من نه دست دارم، نه پا؛
اما هرجا بروم، رد پایم میماند.
نه جان دارم، نه صدا؛
اما گاهی از من، فریاد به گوش میرسد...
من چه هستم؟
در شبی آرام و بیصدا، مردی تنها در بیابانی بیپایان قدم میزد. نه پرندهای در آسمان بود، نه صدایی از دوردست به گوش میرسید. تنها چیزی که پشت سرش باقی میماند، ردی از خودش بود.
ایستاد، نگاهی به عقب انداخت و با خود گفت:
خورشید از پشت کوهها بالا آمد و نورش گسترده شد. گرمای طلایی صبحگاهی روی زمین افتاد. مرد دید که رد پایش دیگر نیست. پاک شده بود.
باز با خود گفت:
«من هستم، اما نه دیده میشوم، نه شنیده.
نه میتوانم چیزی را لمس کنم،
نه میتوانم بایستم...
اما هرجا بروم، اثری از من باقی میماند.»
رهگذری از دور نزدیک شد. مرد از او پرسید:
«آیا میدانی من کیستم؟»
رهگذر لبخندی زد و گفت:
«تو چیزی هستی که همه دارند، اما آن را نمیبینند... تو سایهای.»
مرد شگفتزده شد و فهمید که درست است.
پاسخ چیستان: سایه
سایه دست و پا ندارد، اما ردش روی زمین دیده میشود. صدا ندارد، اما با حرکت ما، حس حضورش را درک میکنیم. در تاریکی گم میشود و با نور بازمیگردد. هم هست، هم نیست… درست مثل خاطرهای آرام.