غزل شماره ۳۳ از دیوان شمس مولانا؛ مِی دِه گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا …

غزلیات مولانا نه تنها از نظر ادبی ارزشمند هستند، بلکه به عنوان یک منبع غنی از اندیشه‌های عرفانی و انسانی نیز شناخته می‌شوند. این اشعار همچنان الهام‌بخش نسل‌های مختلف بوده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات ایران و جهان دارند.

غزل شماره ۳۳ از دیوان شمس مولانا؛ مِی دِه گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا …
کدخبر : 40558
سایت سرگرمی روز :

مِی دِه گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا

گردن بزن اندیشه را، ما از کجا او از کجا؟

پیش آر نوشانوش را، از بیخ بَرکَن هوش را

آن عیش بی‌روپوش را، از بندِ هستی برگشا

در مجلس ما سرخوش آ، بُرقَع ز چهره برگشا

زان سان که اول آمدی، ای یَفعَلُ اللَّهْ ما یَشاٰ

دیوانگانِ جَسته بین، از بندِ هستی رَسته بین

در بی‌دلی دلْ بسته بین، کاین دل بُوَد دامِ بلا

زوتر بیا هین دیر شد، دل زین ولایت، سیر شد

مَستش کن و بازش رَهان، زین گفتن زوتر بیا

بُگشا ز دستم این رَسَن، بَربَندْ پایِ بوالحسن

پُر دِه قَدَح را تا که من، سَر را بِنَشْناسم ز پا

بی‌ذوقْ آن جانی که او، در ماجرا و گفت و گو

هر لحظه گَرمی می‌کند، با بوالعلی و بوالعلا

نانم مَدِه، آبم مَدِه، آسایش و خوابم مَده

ای تشنگیِّ عشق تو، صد همچو ما را خونبها

امروز مهمان توام، مست و پریشان توام

پُر شد همه شهر این خبر، کِامروزْ عیش است، اَلصَّلاٰ

هر کو به جز حق مشتری جُویَد نباشد، جز خری

در سبزهٔ این گولخن، همچون خَران جُویَد چَرا

می‌دان که سبزه گولخن، گَنده کند ریش و دَهَن

زیرا ز خَضرای دَمَن، فرمود دوری مصطفی

دورَم ز خَضرایِ دَمَن، دورم ز حُورایِ چمن

دورَم ز کِبر و ما و من، مستِ شرابِ کِبریا

از دلْ خیالِ دلبری، برکرد ناگاهان سَری

ماننده‌یِ ماه از افق، ماننده‌یِ گُل از گیا

جمله خیالات جهان، پیش خیال او دَوان

مانند آهن پاره‌ها، در جذبهٔ آهنْ‌ربا

بُد لعل‌ها پیش‌اش حَجَر، شیران به پیش‌اش گورخر

شمشیرها پیش‌اش سپر، خورشید پیش‌اش ذَرِّه‌ها

عالَم چو کوهِ طور شد، هر ذَرّه‌اش پُرنور شد

مانندِ موسی روحْ هم، افتاد بی‌هوش از لِقا

هر هستی‌ای در وصلِ خود، در وصلِ اصلِ اصلِ خود

خنبک زنان بر نیستی، دستک زنان اندر نما

سرسبز و خوش هر تره‌ای، نعره‌زنان هر ذرّه‌ای

کالصبر مفتاح الفرج و الشکر مفتاح الرضا

گل کرد بلبل را ندا کای صد چو من پیشت فدا

حارس بدی سلطان شدی تا کی زنی طال بقا

ذرات محتاجان شده اندر دعا نالان شده

برقی بر ایشان برزده مانده ز حیرت از دعا

السلم منهاج الطلب الحلم معراج الطرب

و النار صراف الذهب و النور صراف الولا

العشق مصباح العشا و الهجر طباخ الحشا

و الوصل تریاق الغشا یا من علی قلبی مشا

الشمس من افراسنا و البدر من حراسنا

و العشق من جلاسنا من یدر ما فی راسنا

یا سایلی عن حبه اکرم به انعم به

کل المنی فی جنبه عند التجلی کالهبا

یا سایلی عن قصتی العشق قسمی حصتی

و السکر افنی غصتی یا حبذا لی حبذا

الفتح من تفاحکم و الحشر من اصباحکم

القلب من ارواحکم فی الدور تمثال الرحا

اریاحکم تجلی البصر یعقوبکم یلقی النظر

یا یوسفینا فی البشر جودوا بما الله اشتری

الشمس خرت و القمر نسکا مع الاحدی عشر

قدامکم فی یقظه قدام یوسف فی الکری

اصل العطایا دخلنا ذخر البرایا نخلنا

یا من لحب او نوی یشکوا مخالیب النوی

تفسیر این شعر

این شعر زیبا از شاعر بزرگ ایرانی، مولانا، حاوی مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی است. در ادامه، به زبان ساده‌تر و با توضیحات مناسب به بررسی ابیات این شعر می‌پردازیم:

1. بیت اول: شاعر از ساقی (مقدس) می‌خواهد که شراب بیشتری به او بدهد تا ترس و امیدش کاهش یابد. او به این فکر می‌کند که ما از کجا آمده‌ایم و او از کجا آمده است، یعنی در جستجوی حقیقت و شناخت خویشتن است.

2. بیت دوم: شاعر از ساقی می‌خواهد تا نوشیدنی را به او نزدیک کند و عقل و هوش را کنار بگذارد. او می‌خواهد از لذت‌های زندگی بی‌پوشش بهره‌مند شود و از قید و بند هستی آزاد گردد.

3. بیت سوم: شاعر دعوت می‌کند تا در مجلس خوشی و شادی حاضر شوند و چهره خود را بدون حجاب نشان دهند، همان‌طور که در ابتدا وارد شده‌اند.

4. بیت چهارم: شاعر به دیوانگان اشاره می‌کند که از قید و بند هستی رها شده‌اند و در دل بی‌دلی، دل بسته‌اند. اینجا به مفهوم عشق و وابستگی اشاره دارد که می‌تواند هم خوشایند و هم دردناک باشد.

5. بیت پنجم: شاعر از دوستانش می‌خواهد که زودتر بیایند، زیرا دلش از این دنیا خسته شده است. او خواهان مست شدن و رهایی از این قید و بندهاست.

6. بیت ششم: شاعر از کسی درخواست می‌کند که دستانش را آزاد کند و پای بوالحسن (شخصیتی نمادین) را ببندد. او می‌خواهد که شراب بنوشد تا فراموش کند که سرش کجاست.

7. بیت هفتم: شاعر به عشق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که هر کسی که جز حق را جستجو کند، مانند خرها در دشت به دنبال علف می‌گردد.

8. بیت هشتم: شاعر به سبزه و گولخن (چمن) اشاره می‌کند و می‌گوید که اینها می‌توانند انسان را آلوده کنند. او از دوری از مصطفی (پیامبر اسلام) صحبت می‌کند.

9. بیت نهم: شاعر احساس دوری از زیبایی‌های دنیا را دارد و می‌خواهد از کبر و خودخواهی دور شود و در مستی شراب غرق شود.

10. بیت دهم: شاعر ناگهان به یاد محبوبش می‌افتد و او را مانند ماه و گل توصیف می‌کند که در دلش جا دارد.

11. بیت یازدهم: همه خیالات دنیا در برابر خیال محبوبش کوچک هستند، مانند آهن‌ربا که آهن پاره‌ها را جذب می‌کند.

12. بیت دوازدهم: زیبایی محبوبش برتر از هر چیز دیگری است؛ حتی شیرها و خورشید در برابر او کم‌رنگ هستند.

13. بیت سیزدهم: عالم مانند کوهی نورانی شده است و هر ذره آن پرنور است، مشابه موسی که از دیدار خدا بی‌هوش شد.

14. بیت چهاردهم: هر موجودی در وصال خود به اصل خویش می‌رسد و در این حالت شاداب و سرزنده است.

15. بیت پانزدهم: بلبل با صدای زیبایش نغمه سرایی می‌کند، و شاعر به عشق خود فداکاری می‌کند.

16. بیت شانزدهم: ذرات موجودات در دعا ناله می‌کنند و برقی از حیرت بر آن‌ها تابیده است.

17. بیت هفدهم: عشق روشنایی شب است و جدایی آتش سوزان دل؛ وصال درمان دردهای دل است.

18. بیت هجدهم: خورشید نشانه‌ای از قدرت ماست و عشق نشانه‌ای از دوستی‌های ماست.

19. بیت نوزدهم: شاعر از کسی درخواست می‌کند که درباره عشقش سخن بگوید و نعمت‌های الهی را برای او بیان کند.

20. بیت بیستم: شاعر در مورد عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق مانند نوری است که بر قلب‌ها تابیده است.

این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه، جستجوی حقیقت و آزادی روح را بیان می‌کند و نشان‌دهنده‌ی عمق تفکر حافظ درباره عشق و زندگی است.

ارسال نظر: